همشهری آنلاین: فیلم معمایی (Mystery Film) از اسمش پیداست معمایی دارد که باید کشف شود. در فیلمهای این ژانر اتفاقی رخ میدهد و همه فیلم متأثر از این اتفاق است، ولی معلوم نیست مسبب این اتفاق چه کسی است. از ابتدا تا انتهای این فیلمها شرح این تلاش برای پیدا کردن عامل یا عاملین آن اتفاق است که معمولا جنایت است و گاهی هم غیب شدن کسی یا چیزی. به هر حال باید از رازی که بر شخصیتهای فیلم و تماشاگران فیلم پوشیده است، پرده برداشته شود. معمولا کل زمان فیلمهای این ژانر به پیدا کردن سرنخها، چیدن قطعات پازل در کنار هم، بررسی حدسوگمانها و تلاش شخصیت یا شخصیتهای اصلی برای پیدا کردن کسی که پشت آن جنایت یا اتفاق بوده میگذرد. اما اگر بعد از دو ساعت تماشای فیلم معما حل نشود، یعنی سرآخر معلوم نشود دست چه کسی در کار بوده و چه کسی مسئول جنایت یا اتفاق است چه؟ اصلا فیلم/ فیلمهایی هست که بعد از اینکه تماشاگر را به معمایی علاقهمند کردند، آن را حل نکنند؟ بله، هست؛ اتفاقا معمولا هم فیلمهای خوبی هستند. در این فیلمها مهمتر از پیدا کردن جنایتکار، درگیر شدن شخصیتها و تماشاگر با روند کار است؛ اینکه این روند چه تاثیری روی آنها میگذرد و قبل از ورود به این روند چطور آدمی بودهاند و در انتها چه تغییری میکنند. اینها ۵ فیلم معمایی هستند که در آخر بدون حل معما تمام میشوند.
۱. خاطرات یک قتل (بونگ جون هو، ۲۰۰۳)
سال ۱۹۸۶ در روستایی کوچک در کره جنوبی برای دومین بار جسد دختری با دست و پای بسته، در حالی که مورد تجاوز قرار گرفته، پیدا میشود. دو کارآگاه خشن و جوان پلیس محلی، مأمور رسیدگی به این پرونده میشوند و بدون اینکه تجربه حل این نوع پروندهها را داشته باشند، تنها با شکنجه و بازجویی تحت فشار مظنونان، در کارشان جلو میروند. تا اینکه یک کارآگاه حرفهای از سئول میآید تا به آن دو در تحقیقات کمک کند. بعد از پیدا شدن سومین جسد زن، آنها سرنخهایی از این قاتل سریالی به دست میآورند. با وجود تلاش فراوان آنها، آخرسر مشخص نمیشود واقعا چه کسی قاتل دختران این منطقه بوده است.
۲. زودیاک (دیوید فینچر، ۲۰۰۷)
قاتلی زنجیرهای به نام «زودیاک» در اواخر دهه ۱۹۶۰ و اوایل دهه ۱۹۷۰ باعث ایجاد وحشت در میان اهالی سانفرانسیسکو میشود. او نامههایی رمزگذاریشده یا تکهلباسهایی خونی به روزنامهها میفرستد و پلیس را بابت ناتواناییاش در دستگیری خود تحقیر میکند. یک روزنامهنگار جنایی، یک پلیس و یک کارتونیست سیاسی درگیر حل این پرونده میشوند، اما در نهایت با وجود همه شواهدی که علیه شخصی به نام رابرت لی آلن وجود دارد، به طور قطع مشخص نمیشود که قاتل او بوده یا نه.
۳. ماما میا! (فیلیدا لوید، ۲۰۰۸)
قرار گرفتن «ماما میا!» در این فهرست کمی عجیب است. «ماما میا!» موزیکالی کمدی رمانتیک است و فیلم هایی که معمایی دارند عموما در ژانر جنایی جای میگیرند. اما فیلمی که از اول تا آخر با حالی خوش و مفرح پیش میرود و پر از آواز و شور عشق است چه معمایی دارد؟ همه این صحنههای طربناک و شوخوشنگ «ماما میا!» روی معمایی بنا شده که تا آخر هم لاینحل باقی میماند. دختری به نام سوفی که مادرش صاحب هتلی در یک جزیره است، از هویت پدر واقعیاش بیخبر است. اما تصمیم میگیرد پیش از ازدواج، پدرش را پیدا کند. بنابراین از چند مرد که در زندگی مادرش نقش داشتند دعوت میکند به خانه آنها بیایند. بازگشت این مردها کلی عشق قدیمی را زنده میکند، اما بالاخره معلوم نمیشود پدر سوفی چه کسی است.
۴. سه بیلبورد، خارج از ابینگ، میزوری (مارتین مکدونا، ۲۰۱۸)
زنی بنام میلدرد هیز بعد از تجاوز و مرگ دلخراش دخترش سعی میکند از راه قانونی پرونده او را دنبال کند، اما راه به جایی نمیبرد و با کمکاری پلیس مواجه میشود. میلدرد سه بیلبورد اجاره میکند و روی آنها این ۳ جمله را به ترتیب مینویسد: «در حال مرگ به او تجاوز کرده» / «و هنوز دستگیر نشده؟»/ «چطور ممکنه، رئیس ویلوبی؟» ویلوبی رئیس پلیس مبتلا به سرطان فیلم است که با این بیلبوردها تحت فشار قرار میگیرد و یکی از همکاران کلهشقاش این بیلبوردها را توهین به پلیس تلقی میکند و با میلدرد سرشاخ میشود. در آخر هم قاتل دختر پیدا نمی شود، اما مادرش به آرامش و صلح با جهان میرسد.
۵. ماجرا (میکل آنجلو آنتونیونی، ۱۹۶۰)
یک فیلم روشنفکری که نه قتلی در آن رخ میدهد و نه اتفاق خاصی در آن میافتد که بشود اسمش را معما گذاشت. در ابتدای فیلم، دختری به نام آنا که از رابطهاش با عاشقش، ساندرو، راضی نیست، در سفری تفریحی به جزیرهای گم میشود و هر چه ساندرو دنبالش میگردد اثری از او پیدا نمیکند. ساندرو بعد از گم شدن آنا با کلودیا، دوست آنا، نزدیکی عاطفی پیدا میکند و کمکم گم شدن آنا به موضوعی حاشیهای در فیلم تبدیل میشود و حتی در آخر فیلم دیگر آنچنان اهمیت ندارد. گمشده فیلم نه آنا که قلبهای خالی از عشق و تفاهم آدمهاست.